به خدا سوگند، عقيل را ديدم به اندازهاى فقير شده بود كه پيش من آمد و تقاضا كرد از اين گندم بيتالمالكه مال شماستيك پيمانه به او بدهم. ديدم كه موى كودكانش ژوليده و چركين و رنگ چهره آنها از فرطفقر خاكآلود شده است. گويى روى آنها را با نيل سياه كرده بودند. او چند بار اين تقاضا را با اصرار وتاكيد، مكرر نمود و من گوش مىدادم. پنداشت دينم را به او مىفروشم و از راه خود جدا مىشوم و هر جاكه مرا بكشد به دنبال او مىروم. پس، آهنى را براى او گداختم و به تنش نزديك كردم تا عبرت بگيرد. اوچون كسى كه دچار بيمارى ناگهانى شده باشد از درد فرياد برآورد. نزديك بود تنش از آن آهن داغ بسوزد.پس، به او گفتم: اى عقيل، [خدا مرگت دهد] و مادران فرزند مرده بر تو بگريند! آيا از آهنى كه انسانى براىسرگرمى خود آن را داغ كرده است چنين ناله مىكنى اما مىخواهى مرا به سوى آتشى بكشى كه خداى آنرا از خشم خويش برافروخته است؟ آيا تو از اين رنج مىنالى و من از جهنم ننالم؟!
از خصايص اميرالمؤمنين على عليه السلام يكى اين بود كه هرگز براى تصرف زمين و مال و برده و نمايشقدرت نجنگيد و جز در راه جهاد فى سبيلالله و نشر عدالت و يارى حق شمشير نكشيد. او قبل از هر نبرد، باخصم اتمام حجت مىكرد و هدف خود را شرح مىداد و دلايل اقدام به جنگ را از قرآن و سنت ارائهمىفرمود و تا دشمن پيشدستى نمىكرد، فرمان جنگ صادر نمىفرمود و به لشكريان سفارش مىكرد كه: «لاتقاتلوهم حتى يبدؤوكم» (40) (تا آنها جنگ را اغاز نكنند شما شروع نكنيد) و به فرزندش امام حسن عليه السلاممىفرمود:
لا تدعون الى مبارزة و ان دعيت اليها فاجب، فان الداعى باغ و الباغى مصروع. (41)
هرگز دعوت به جنگ مكن، اما اگر به جنگ دعوت شدى بپذير، زيرا هر جنگ طلبى ستمكار است و هرستمكارى به زمين خواهد خوردهدف امام از قبول زمامدارى و شركتها در جنگها به روايت نهجالبلاغه فقط خدمتبه خلق و رفع ظلم واحياى معالم دين بود:
اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسة فى سلطان، ولا التماس شىء من فضول الحطام، ولكن لنردالمعالم مندينك، و نظهر الاصلاح فى بلادك، فيامن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك. (42)
خدايا، تو مىدانى كه اگر خلافت را پذيرفتم، نخواستم در قدرت بر كسى پيشى بگيرم يا از اموال دنياچيزى براى خود بيندوزم. اين خدمت را بدان اميد پذيرفتم كه معالم دين تو را بازسازى كنم و نظم و صلاحرا در بلاد تو آشكار سازم تا بندگان مظلوم تو آسوده شوند و حدود و احكام تو را كه تعطيل كرده بودند،دوباره بر پاى دارم.
اثاث زندگى امام و خانه و خوراك و پوشاك او و خانوادهاش در دوران زمامدارى از فقيرترين بينوايان ونادارترين كارگران بهتر نبود و با قناعت و صبر و بىتكلفى و تواضع و تحمل شدايد، به ساير مسلمانان درسسازگارى و بردبارى و ايمان و پايدارى مىداد. او در نامهاى كه به عثمان بن حنيف استاندار بصره و دوستديرين خود نوشته است، چنين مىفرمايد:
ااقنع من نفسى بان يقال هذا اميرالمؤمنين ولا اشاركهم فى مكاره الدهر او اكون اسوة لهم فى جشوبةالعيش، فما خلقت ليشغلنى اكل الطيبات كالبهيمة المربوطة (43)
آيا خود را به اين خرسند سازم كه مردم بگويند اين اميرالمؤمنين است، اما در سختىهاى روزگار با آنانمشاركت نداشته باشم؟ مرا نيافريدهاند كه مثل حيوانپروارى به خوردن غذاهاى خوشمزه سرگرم باشم و بهكارى ديگر نپردازم.
حضرت على عليه السلام در شرط قبول زمامدارى را با كمال صراحت چنين بيان فرمود:
و اعلمو انى ان اجبتكم ركبتبكم ما اعلم ولم اصغ الى قول القائل و عتب العاتب، و ان تركتمونى فاناكاحدكم و لعلى اسمعكم و اطوعكم لمن وليتموه امركم. (44)
بدانيد كه اگر دعوت شما را براى قبول خلافت اجابت كنم، بر شما و به مقتضاى علم و راى خودحكومتخواهم كرد و به سخن هيچ گوينده و گله هيچ گلهگزارى اعتنا نخواهم كرد. اما اگر مرا رها كنيد،يكى از شما خواهم بود و شايد براى كسى كه او را برمىگزينيد، از ديگران مطيعتر و شنواتر باشم. اگربگذاريد مثل گذشته براى شما وزير و مشاور باشم، بهتر از آن است كه امير باشم.
على عليه السلام در اداء وظايف الهى و اجراى احكام و سنت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم و اداره كشور و فرماندهى ارتش باقدرت عمل مىكرد. در خطبهاى روش حكومتخود را بر اساس قدرت و علم معرفى مىكند و مىفرمايد:
ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه، و اعلمهم بامرالله فيه، فان شغب شاغب استعتب فان ابى قوتل. (45)
سزاوارترين مردم براى خلافت كسى است كه در اجراى وظايف اين سمت نيرومندتر از ديگران باشد وعلم بيشترى به او امر الهى درباره زمامدارى داشته باشد. در برابر چنين خليفهاى اگر كسى دستبهفتنهجويى زند، نخستسرزنش و تنبيه مىشود و اگر باز به نابكارى ادامه داد، بايد با او به جنگ پرداخت.
سرعت عمل و صراحت و استحكام و دقت او در اجراى احكام تا حدى بود كه بعضى او را به خشونتمنسوب مىداشتند، ولى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم مىفرمود:
ايها الناس لا تشكو عليا فوالله انه لاخيشن فى ذات الله عزوجل و فى سبيلالله- او لاخيشن فى دين الله- (46) .
اى مردم، از على شكايت نداشته باشيد. به خدا سوگند كه اگر اندكى خشن ستبراى خدا و در راهخداست- يا اينكه در اجراى احكام دين كمى سختگير است-.
مع ذلك، شخصا از متواضعترين و خوشمشربترين افراد بود، تا آنجا كه اين خندهرويى و بىتكلفى وطنزگويى را بر او خرده مىگرفتند. عمر مىگفت كه در على عليه السلام «دعابه» يعنى خاصيت مزاح و طنز است وعمرو عاص او را «تلعابه» مىخواند، يعنى بسيار مزاح مىكند و جدى نيست. بىتكلفى او تا جايى بود كهشخصا در بازارها بين مردم مىگشت و با طبقات مختلف سخن مىگفت و همه حق داشتند مستقيما با اوتماس بگيرند و يادآوريهاى لازم را با او در ميان گذارند. به عبارت ديگر، مهام خلافت هرگز او را از مردمجدا نكرده بود. اينكه سردارى چنان شجاع و زمامدارى چنان پركار زاهدى چنين وارسته باشد و رفتارش باآحاد خلق تا آن اندازه متواضع و صميمى و با شفقتبماند، معجزهاى است كه جز در وجود على عليه السلام درهيچ زمامدارى ديگرى ديده نشده است.
گرچه جنگهاى داخلى كه از سودجويى و جاهطلبى بعضى صحابه و بازگشت قوميت در عهد خلفا وكينههاى كهن و رقابتهاى قبيلهاى و درگيريهاى طبقاتى سرچشمه مىگرفت تقريبا تمام دوران خلافت علىعليه السلام را به خود مشغول داشت، معذلك در همان فرصتهاى كوتاه، نظمى چنان استوار به سازمانهاى ادارى ومالى و ارتشى و قضايى جهان اسلام داده شد كه حتى رژيمهاى «غيرروحانى» ششصد ساله خلافت اموى وعباسى هم نتوانستند قالبهاى آن را بشكنند، و از آن زمان تاكنون هر مسلمان انقلابى به جستجوى آنمىرود و ذرهاى از روح سازندگى و جانبخشى اسلام كاسته نشده است.
بعد از فتح مكه و استقرار قدرت اسلام در سراسر جزيرةالعرب، از سوى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم استاندارانى بهعنوان «امير» به شهرهاى عربستان اعزام شدند. بعدها كه در عهد خلفا دامنه فتوحات در آسيا و افريقاتوسعه يافت، تقسيمات ادارى كه تابع وضع جغرافيايى و سوابق ادارى و مالياتى بود، در متصرفاتامپراتوريهاى ايران و روم به عمل آمد و اداره هر استان به عهده واليانى از صحابه و سرداران سپرده شد وبراى هر يك از آنها نوابى تعيين گرديد كه ماموريت جمعآورى زكات و صدقات و حفظ نظم و امنيت راعهدهدار بودند.
استانداريهاى مهم عبارت بود از: اهواز و بحرين، طبرستان، خراسان، سيستان و مكران، آذربايجان،عراقين (كوفه و بصره)، دمشق و حمص و فلسطين، مصر عليا، مصر خاص و ماوراى صحراى ليبى.عربستان هم كه خود به پنج استان تقسيم مىشد، زير نظر مستقيم خليفه اداره مىشد. هر اميرى به تناسب ونسبت استان، نوابى به شهرستانها مىفرستاد. امرا و نواب آنها، علاوه بر وظايف سياسى و ادارى، امامجمعه و جماعتشهر خود نيز بودند و عنداللزوم غير از اوقات صلات و جمعهها و عيدين، در مواقعاضطرارى مردم را به مسجد دعوت و براى ايشان سخنرانى مىكردند و طى آن، اوامر رسمى را ابلاغمىنمودند و يا خلق را به جهاد فرا مىخواندند. قدرت كلام و وسعت معلومات دينى و فصاحت و بلاغتشرط عمده توفيق هر امير بود. وظايف امرا و ماموران دولت اسلام در قرآن و سنت رسول اللهصلى الله عليه وآله وسلم معينشده بود و گاهگاه از سوى خليفه نيز دستورالعملهايى دريافت مىكردند. ابتدا در دستگاههاى دولتاسلامى دفتر و بايگانى وجود نداشت. تعيين مبدء تاريخ هجرى و تاريخ گذاشتن روى نامهها از عهد عمرمرسوم شد. در همان عهد بود كه براى نخستين بار قضاتى جهت فلسطين، قنسرين و حمص تعيين شدند كهدر عين حال وظيفه امام شهر را نيز بر عهده داشتند. (47)
پس از آنكه فتوحات اسلام توسعه يافت و غنايم جنگى و جزيه و خراج رو به افزايش نهاد، ضرورتتاسيس ديوان خراج براى ايجاد نظم در دخل و خرج و رسيدگى به حسابها و حقوق اشخاص از بيتالمالبشدت احساس شد. در مدينه و بعد در ساير بلاد اسلام «بيتالمال» (خزانه) تاسيس گرديد. هزينههاىادارى و نظامى هر شهر از درآمد همان شهر پرداخت مىشد. اگر براى جنگ هزينه فوقالعادهاى پيشمىآمد كه بيش از بنيه مالى محل بود، از مدينه حواله مىگرديد.
در دهه دوم هجرت، مساحت اراضى قابل كشت مصر و شام و عراق و جنوب ايران مشخص و براى آنهاخراج وضع شد. مقدار زمين و نوع خاك و نوع محصول و وضع آبيارى آن مشخص و بر اساس آن گزارشهاخراج تعيين مىشد. در حوزه دجله و فرات شبكه آبرسانى مانند عهد ساسانى باقى بود. ماليات اراضى درايران و عراق و شام و مصر و افريقا تقريبا همان ماليات عهد ساسانى و بيزانس بود، منتها زمامدارانمسلمان از ماليات غلات كاسته بودند. بازرگانى تشويق شد و براى تسهيل تجارت دريايى بين مصر وحجاز، كانال قديمى بين رود نيل و درياى سرخ توسعه يافت. محصولات مصر با كشتى از آن كشورمستقيما به بندر ينبع - نزديك مدينه- حمل مىگرديد كه موجب تخفيف در بهاى خواربار و غلات شد.
در عهد خلفاى راشدين درآمد دولت اسلام از پنج راه عمده تامين مىشد به شرح ذيل:
1- خمس، كه به بعضى از درآمدهاى معين تعلق مىگرفتبخصوص غنايم جنگى.
2- زكات و صدقات طبق موازين شرع.
3- جزيه يا مالياتى كه از كافران ذمى گرفته مىشد.
4- خراج كه از اراضى مزروعى گرفته مىشد.
5- درآمد اراضى مفتوح العنوه كه ملك دولت اسلام بود و بين مجاهدان تقسيم نمىشد.
جزيه و خراج كه از ديرباز دولتهاى ساسانى و روم از اتباع خود مىگرفتند، براى مردم ايران و عراق وشام و مصر شناخته شده بود وليكن خمس و زكات و صدقات بكلى تازگى داشت. بعضى از شهرها بهدلايلى با اجازه خليفه از پرداخت قسمتى از ماليات معاف مىشدند و كافران ذمى جزيه را با تشريفاتحقارتآميزى مىپرداختند.
وقتى نوبتخلافتبه اميرالمؤمنين على عليه السلام رسيد، نخستين اقدام او اصلاح بيتالمال و ماليه و عزل وتبديل ماموران نادرستبود و از همان روز خستخلافت راه اسراف و سوء استفاده را سد كرد و مامورانخائن را از كار بركنار فرمود. از اقدامات بىسابقه آن حضرت احداث روش منظم بازرسى مالى و دادنآموزشهاى فنى و رفتارى به تحصيلداران و كارگزاران بود. در اين زمينه دهها نامه و دستورالعمل درنهجالبلاغه مندرج است كه از آن جمله رهنمودهاى ذيل به مالك اشتر والى منتخب مصر است كه حضرتطى آن، شرايط كارگزاران و ماموران شايسته را بيان فرموده است:
ثم انظر فى امور عمالك فاستعملهم اختبارا، ولا تولهم محاباة واثرة، فانهما جماع من شعب الجوروالخيانة، و توخ منهم اهل التجربة، والحياء من اهل البيوتات الصالحة، والقدم فى الاسلام المتقدمة،فانهم اكرم اخلاقا، واصح اعراضا، واقل فى المطامع اشرافا، و ابلغ فى عواقب الامور نظرا، ثم اسبغ عليهمالارزاق، فان ذلك قوة لهم على استصلاح انفسهم، و غنى لهم عن تناول ما تحت ايديهم، و حجة عليهم انخالفوا امرك، او ثلموا امانتك، ثم تفقد اعمالهم، وابعثالعيون من اهل الصدق والوفاء عليهم، فانتعاهدك فى السر لامورهم حدوة لهم على استعمال الامانة، والرفق بالرعية، و تحفظ من الاعوان، فان احدمنهم بسط يده الى خيانة اجتمعتبها عليه عندك اخبار عيونك اكتفيتبذلك شاهدا، فبسطت عليهالعقوبة فى بدنه، واخذته بما اصاب من عمله، ثم نصبته بمقام المذلة، و وسمته بالخيانة، و قلدته عارالتهمة.
و تفقد امر الخراج بما يصلح اهله، فان فى صلاحه وصلاحهم صلاحا لمن سواهم، ولا صلاح لمنسواهم الا بهم، لان الناس كلهم عيال على الخراج و اهله وليكن نظرك فى عمارة الارض ابلغ من نظركفىاستجلاب الخراج، لان ذلك لا يدرك الا بالعمارة، و من طلب الخراج بغير عمارة اخرب البلاد، و اهلكالعباد، ولم يستقم امره الا قليلا، فان شكواثقلا اوعلة او انقطاع شرب او بالة او احالة ارض اغتمرها غرقاو اجحف بها عطش خففت عنهم بما ترجو ان يصلح به امرهم، ولا يثقلن عليك شى خففتبه المؤونةعنهم، فانه ذخر يعودون به عليك فى عمارة بلادك، و تزيين ولايتك، معاستجلابك حسن ثنائهم، وتبجحك باستقاضة العدل فيهم، معتمدا فضل قوتهم بما ذخرت عندهم من اجمامك لهم، والثقة منهم بماعودتهم من عدلك عليهم و رفقك بهم، فربما حدث من الامور ما اذا عولت فيه عليهم من بعداحتملوه طيبةانفسهم به، فان العمران محتمل ما حملته، و انما يؤتى خراب الارض من اعواز اهلها، و انما يعوز اهلهالاشراف انفس الولاة على الجمع، و سوء ظنهم بالبقاء، و قلة انتفاعهم بالعبر.
در كار عاملان و كارگزاران خود دقت كن و آنان را بعد از بررسى و آزمايش، به خدمت منصوب دار.كسى را به هواى نفس خود بدون مشورت باخبرگان به شغلى مگمار، زيرا خودرايى و كوتاهنظرى دراستخدام كارمندان همه گونه ستم و خيانت را به دنبال دارد. در ميان خانوادههاى درستكار و پيشقدم دراسلام جستجو كن و اشخاص باحيا و آزموده و لايق را پيدا كن، چون اخلاق اين گونه افراد از ديگرانكريمتر و دامانشان پاكتر است و طمع كمتر دارند و نظرشان درباره عواقب و پيامد كارها بهتر و عميقتراست. وقتى چنين مامورانى پيدا كردى، بايد كه دستمزد و مواجب كافى به ايشان بدهى، زيرا وقتى حقوقكافى داشتند خاطرشان آسوده مىشود و نيرو مىيابند كه خود را اصلاح نمايند و از دستبرد زدن به اموالىكه در اختيار دارند، بىنياز مىگردند و اگر در امر تو مخالفتيا در امانت تو خيانت ورزند، حجت رابرايشان تمام كردهاى.
بايد كه كار ماموران را زير نظر خود داشته باشى و بر ايشان ماموران مخفى كه راستگو و وفادار باشندبگمارى، زيرا مراقبت كار ايشان به صورت مخفى وادارشان مىكند با رعيتبه امانت و مهربانى رفتار كنند.
و بايد كه پيوسته مواظب دستياران خود باشى تا اگر يكى از آنان خيانتى كرد و گزارشهاى بازرسان وماموران مخفى از كارهاى بد او نزد تو جمع آمد، به استناد آن گزارشها او را به سزاى كارهاى زشتشبرسانى و خوار و بىمقدارش گردانى و داغ خيانتبر پيشانيش زنى و قلاده ننگ و اتهام بر گردنش آويزى.
به كار خراج و خراجگزاران توجه مخصوص مبذول دار، زيرا اگر جمع خراج و احوال خراجگزارانبسامان و منظم باشد، همه در آسايش و راحتى زندگى خواهند كرد. زندگى همه مردم به خراج وخراجگزاران بستگى دارد.
و بايد كه در آبادانى زمين بيش از گرفتن خراج اهتمام ورزى، زيرا ماليات جز با عمران و آبادانى اراضىجمع نمىشود. هر كس بدون توجه به عمران زمين خراج بستاند، كشور را ويران و خلق خدا را هلاك كردهاست و خود او هم جز مدتى كوتاه بر سر كار نخواهد ماند.
اگر كشاورزان از سنگينى خراج يا آفات آسمانى يا قطع آب رودخانهها و انهار و قنوات يا خشكسالى ياباير شدن اراضى يا با تلاقى شدن آنها بر اثر غرق نزد تو شكايت آورند، لازم استبارشان را سبك وكارشان را اصلاح كنى.
مبادا تخفيف ماليات و سبك ساختن بار آلام مردم بر تو سنگينى كند. اين كمكها آنان را دلگرم مىكندتا بيش از پيش در آراستن ولايت تو و آبادانى كشور كوشش كنند. بعلاوه، بر اثر عدالتى كه به خرد و بزرگروا داشتهاى، به شخص تو و كومتتخوشبين مىشوند و ثناخوان تو خواهند شد و بر توانايى آنهاافزوده مىگردد، و براى خود تكيهگاهى استوار بنا كردهاى. از آن پس مسائل دشوار را به اشارت تو با طيبخاطر حل خواهند كرد و وظايف محوله را با شور و شوق بسيار انجام خواهند داد. عمران كشور هر چهترقى مىكند، باز كوشش كن تا بيشتر شود.
خرابى هر زمينى نتيجه تهيدستى صاحب آن است. كشاورزان بر اثر آزمندى و مالدوستى واليان فقيرمىشوند و واليان هم به سبب عدم اطمينان به ادامه سمت و قدرت خويش و پند نگرفتن از حوادث روزگار،بيش از حد به مردم ستم روا مىدارند... (48)
اين دستورالعمل مانند ساير احكام و رهنمودهايى كه از مقام ولايت على عليه السلام صادر مىشد، در درجهاول جنبه روحانى و اخلاقى دارد; زيرا در نظر آن حضرت كه حكومت را به امر خدا و براى خدا پذيرفتهبود، وظيفه و عملى كه به قصد قربت و براى خدمتبه خلق نباشد ارزش و اعتبار ندارد.
از عهد عمر براى حفاظت مدينه از راهزنان و دزدان، عدهاى پاسبان استخدام شده بودند. خود خليفه نيزشبها در شهر مىگشت و امنيت آن را در نظر داشت. اما على عليه السلام در اسلام نخستين زمامدارى بود كه«صاحبالشرطه» يعنى رئيس پليس تعيين كرد و اداره شهربانى تاسيس فرمود.
همچنين ماموران اطلاعاتى به نام «ع» (پليس مخفى) به نقاط مختلف كشور اعزام داشت تا گزارشاحوال هر استان و وضع مردم و ماموران دولت را مرتبا گزارش دهند. به واليان خود نيز امر كرده بودماموران مخفى استخدام كنند. تا آنان را از جزئيات رويدادها آگاه سازند. خود نيز با اينكه مىدانست كشتهمىشود (49) - و دو خليفه پيش از او را نيز كشته بودند- پيوسته در مسجد و در كوچه و بازار شهر بينالمللى وپرازدحام كوفه تنها حركت مىكرد و شخصا احوال مردم و وضع قيمتها و سنگترازوها و پيمانها و ...بازرسى مىفرمود.
نخستين دفتر ثبت و ضبط اسناد و بايگانى محاسبات و مكاتبات دولتى اسلام نيز در زمان اميرالمؤمنينعلى عليه السلام تاسيس شد. پيش از آن حضرت در دولت مركزى اداره دفتر و بايگانى وجود نداشت. على عليه السلامدستورالعملها و بعضى از نامههاى رسمى را به خط خود مىنوشت، ولى كارهاى عادى و جارى را چهار دبيراو انجام مىدادند.
نوشته مهر على عليه السلام «لله الملك» يا «نعمالقادرالله» بود كه بر نگين او نقش كرده بودند. انگشترى را دردست راست مىكرد و همه نامهها و اسناد رسمى را خود مهر مىكرد. خط آن حضرت روشن و خوش بود بهدبيران خود و ساير دبيران نيز توصيه مىكرد نامهها را با مركب مرغوب و قلم خوب بنويسيند. آن حضرتبه عبيدالله ابن ابىرافع چنين دستور داد:
الق دواتك و اطل جلفة قلمك، و فرج بين السطور، و قرمط بين الحروف، فان ذلك اجدر بصباحة الخط.
در دوات خود ليقه بگذار و زبان قلم را بلند بتراش و بين سطرها فاصله بده و حروف كلمه را نزديك همبنويس. اين شيوه خط را زيباتر جلوه مىدهد.
و در بخشنامه ديگرى به ماموران دولت چنين دستور مىفرمايد:
ادقوا اقلامكم و قاربوا بين سطوركم و احذفوا من فضولكم و اقصدوا قصد المعانى و اياكم و الاكثار فاناموال المسلمين لا يحتمل الاضرار (50) .
قلمهاى خود را باريك بتراشيد و سطرها را در كنار هم و نزديك به يكديگر بنويسيد و اضافات و حرفهاىزيادى را حذف كنيد و فقط به معانى و مقاصد بپردازيد، زيرا بيتالمال مسلمانان تحمل زيانكاريهاى شمارا ندارد.
قلمهاى خود را باريك بتراشيد و سطرها را در كنار هم و نزديك به يكديگر بنويسيد و اضافات و حرفهاىزيادى را حذف كنيد و فقط به معانى و مقاصد بپردازيد، زيرا بيتالمال مسلمانان تحمل زيانكاريهاى شمارا ندارد.
على عليه السلام زبان عربى را كه، با درهم شدن مليتها و لهجهها، خراب و مغلوط شده بود با وضع علم نحو بهشكل يكى از زبانهاى باقاعده و كامل دنياى قديم (مثل سنسكريت و لاتين) درآورد و با سبك شيوا و بليغابداعى خود در نظم و نثر و به كار بردن واژههاى تازه حقوقى و سياسى و فلسفى (مثل قانون و ازليت وكيفيت و معلول و ...) نقايص زبان عربى را رفع كرد و اين زبان را صورت كمال بخشيد تا جايى كه عربىزبان مشترك جهان اسلام شد و تا قرنها همه مسلمانان به آن سخن مىگفتند و مىنوشتند و امروز نيز همهكشورهاى عربى به شيوه واحدى با آن حرف مىزنند و چيز مىنويسيند. درباره اهميتشغل دبيرى و دقتىكه بايد در انتخاب دبير به عمل آيد، اين قسمت از فرمان على عليه السلام به مالك اشتر نخعى (51) حائز كمال اهميتاست:
نظرات شما عزیزان: